[دو مافیا] پارت ۹
هوپی : حالا
جین : همش دروغه بهم نشون بده
هوپی : باشه هرطور راحتی بیاریدش
مامان جین رو اوردن*
جین : م...مامان
هوپی : فک نمیکردم مافیا سر خانوادش گریه کنه نیشخند *
جین ؛ تو خفه شو
ویو ات
دیدم جیهوپ و جین سرشون مشغوله و بادیگار ها پیشم نیستن کم کم دستامو باز کردم اروم در ماشینو باز کردم رفتم سمت در که کلی بادیگار بود پس چیکار میکردم یه دفعه دیدم میگن ات فرار کرد و بادیگار ها کل حیاط رو میگشتن پس یه سنگی انداختم اون ور تا حواسشون پرت شه
بادیگار : از اونجا صدا اومد
رفتن دیدن هیچی نیس
هوپی : اوففف اشکال نداره
بادیگار : یعنی چی قربان
هوپی : اون پشت درخت هاس
بادیگار : امم قربان کدوم درخت
هوپی : اون که نزدیک به دره
بادیگار: چشم
هوپی : هنوز نرید بزارید جین بره بعد
بادیگار : اما...باشه
جین : م..مامان چ...چرا همه جات زخمه اون عوضی باهات چیکار کرد گریه*
(مامان جین رو با این × علامت نشون میدم)
× : پسرم...چه قدر بزرگ شدی به زور حرف میزنه چون توانشو نداره*
جین : هق منو هق ببخش اون عوضی دوست در عوض دشمن بود هق
× : پ..پسرم م...مگه نمیدونستی داره سعی م...میکنه اولین م..مافیای کره شه و...ازت جلو بزنه
جین : لعنتی گریه داد عصبی*
هوپی : خب دیدی دیگه باهاش کاری نداری؟
جین : باشه....من ات رو میدم
هوپی : نمیخاد
بادیگار ها ات رو اوردن*
هوپی : اون دیگه مال منه
ات : چی میگی تو
هوپی : از اولم باید میدونستی من از جین بی رحم ترم و فقط بهت پناه دادم تا گول بخوری.....خوو مامان جین رو ببرید
جین : نه نه خواهش میکنم هوسوک
هوپی : دیره
جین : تو مثلا دوستم بودی فقط ولش کن دیگه نمیام عمارتت فقط ولش کن
هوپی : اوفف خیلی رو مخمی باشه ولش کنید
هوپی : و توعه کوچولو ) روبه ات
ات : ....
هوپی : باهات خیلی کار دارم
ات : چ..چی
هوپی : عجیبه چطور گولت زدم بادیگار ها ببریدش اتاق و دستاشو ببندید
ات : نه نه چرا ا..اینکارو میکنید
ببخشید دیر گذاشتم اگه بد بود ببخشید 💜
جین : همش دروغه بهم نشون بده
هوپی : باشه هرطور راحتی بیاریدش
مامان جین رو اوردن*
جین : م...مامان
هوپی : فک نمیکردم مافیا سر خانوادش گریه کنه نیشخند *
جین ؛ تو خفه شو
ویو ات
دیدم جیهوپ و جین سرشون مشغوله و بادیگار ها پیشم نیستن کم کم دستامو باز کردم اروم در ماشینو باز کردم رفتم سمت در که کلی بادیگار بود پس چیکار میکردم یه دفعه دیدم میگن ات فرار کرد و بادیگار ها کل حیاط رو میگشتن پس یه سنگی انداختم اون ور تا حواسشون پرت شه
بادیگار : از اونجا صدا اومد
رفتن دیدن هیچی نیس
هوپی : اوففف اشکال نداره
بادیگار : یعنی چی قربان
هوپی : اون پشت درخت هاس
بادیگار : امم قربان کدوم درخت
هوپی : اون که نزدیک به دره
بادیگار: چشم
هوپی : هنوز نرید بزارید جین بره بعد
بادیگار : اما...باشه
جین : م..مامان چ...چرا همه جات زخمه اون عوضی باهات چیکار کرد گریه*
(مامان جین رو با این × علامت نشون میدم)
× : پسرم...چه قدر بزرگ شدی به زور حرف میزنه چون توانشو نداره*
جین : هق منو هق ببخش اون عوضی دوست در عوض دشمن بود هق
× : پ..پسرم م...مگه نمیدونستی داره سعی م...میکنه اولین م..مافیای کره شه و...ازت جلو بزنه
جین : لعنتی گریه داد عصبی*
هوپی : خب دیدی دیگه باهاش کاری نداری؟
جین : باشه....من ات رو میدم
هوپی : نمیخاد
بادیگار ها ات رو اوردن*
هوپی : اون دیگه مال منه
ات : چی میگی تو
هوپی : از اولم باید میدونستی من از جین بی رحم ترم و فقط بهت پناه دادم تا گول بخوری.....خوو مامان جین رو ببرید
جین : نه نه خواهش میکنم هوسوک
هوپی : دیره
جین : تو مثلا دوستم بودی فقط ولش کن دیگه نمیام عمارتت فقط ولش کن
هوپی : اوفف خیلی رو مخمی باشه ولش کنید
هوپی : و توعه کوچولو ) روبه ات
ات : ....
هوپی : باهات خیلی کار دارم
ات : چ..چی
هوپی : عجیبه چطور گولت زدم بادیگار ها ببریدش اتاق و دستاشو ببندید
ات : نه نه چرا ا..اینکارو میکنید
ببخشید دیر گذاشتم اگه بد بود ببخشید 💜
۶.۱k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.